بدون عنوان
قرار بود دیروز بابا شهرام برگرده به عبارتی ساعت ۱۲ پرواز داشت صبح منم کلاس یوگامو دوباره نرفتم و بعد از صبحانه با هم رفتیم تره بار خرید کنیم. خریدمون نیمه تمام ماند چون بادمجونای خوب و شیری که شما می خواستین رو نداشت رفتیم پیش مامانی تا شلوارهایی که روشون ابتکار به خرج داده بودی و چسب ریخته بود و من با نفت نتونستم تمیزش کنم بردیم تا بابایی تینر رو امتحان کنه. اونم جواب نداد خلاصه با مامانی و بابایی رفتیم یه تره بار دیگه و اونجا خریدامونو انجام دادیم. بعد ناهار رفتیم خونه مامانی چون قرار بود خاله مبینا رو برای دوره ریاضی ببرم پیش عمه شهین. ساعت ۳ بود که بابا از فرودگاه زنگ زد برا همین منم سریع با مب...
نویسنده :
مامان
10:14